امشب هم می گذرد وباز هم تو نیستی و من نبودنت را بیشتر از همیشه احساس می کنم ٬ بیشتر از همیشه . چه روزها که در فکر عید به سر برده بودم که شاید تو بیایی ٬شاید بیایی و بشوی مرهم زخم هایی که حاصل دوری تو اند ٬ شاید بیایی !! اما نیستی ٬اما نمی آیی ٬ این روزها خیلی ها ادعای عشق می کنند ٬ نمی دانم عشقشان را باور کنم یا نه . روزی تو حرف از عشق می زدی ومن هزاران بار آسانتر از امروز باور می کردم اما امروز به زمین و زمان مشوکم . به خودم شک دارم . نمی دانم می توانم پس از تو دوباره عاشق شوم . نمی دانم . نمی خواهم که بدانم ٬ نمی خواهم به کسی غیر از تو فکر کنم. نمی توانم به کسی بهتر حتی بهتر از تو فکر کنم .چه می گویم مگر بهتر از تو هم وجود دارد. تو بهتر از منی ٬ بهتر از همه ی کسانی که من می شناسم و حتی بهتر از همه ی کسانی که خواهم شناخت وشاید بهتر از همه .
چرا نیستی؟ چرا نمی آیی؟ روزها وشب ها در حسرت نگاه مهربانت به سر می برم ٬ حتی زمانی که چشمانت را نگاه نمی کردم نگاهت را دوست داشتم . نگاهت را دوست داشتم زیرا مهربانی خالصی داشت . تو همیشه مهربان بودی ٬ همیشه خوب بودی ٬ همیشه خوب هستی ٬ همیشه خوب خواهی ماند .حتی اگر نباشی خوب خواهی بود .من دوستت داشتم یا نمی دانم به تو عشق می ورزیدم و تو به راستی لایق این دوست داشتن و عشق هستی ٬ دلم می خواهد باز بودنت را حس کنم .دلم می خواهد تو باشی و من بودنت را حس کنم اما امشب هم می گذرد و تو باز نیستی . همه ی شب ها می گذرند و من دلیلی برای نبودنت نمی یابم . عید هم آمد و رفت . امروز هم گذشت و تو حتی سراغی از من نگرفتی . پس کی می آیی ؟بامن بگو چگونه نبودنت را تحمل کنم وقتی که بودنت خو گرفته بودم . نمی دانم چند روز است که نیستی ٬ نمی دانم چند ساعت از نبودنت می گذرد ومن باز سر در گمم ٬ سردر گم از رفتنت.
هیچگاه حرفی از رفتن نمی زدی ٬ هیچ وقت از دور شدن نگفته بودی ٬ آخر تو که بد قول نبودی ٬ آن همه حرف ٬ آن همه قول ٬ آن همه قرار ٬ آن همه آرزو چه شد ؟تو رفتی و همه ی رویاهای مرا با خود بردی ٬ تورفتی ومرا در حس نبودنت تنها گذاشتی ومن هنوز به نبودنت عادت نکرده ام .هنوز صبح ها به امید صدای تو بر می خیزم و هنوز شب ها با فکر تو می خوابم ٬ زیادی خوش باورم تو دیگر نمی آیی. هیچ میدانی خیلی وقت است که بی تو من مرده ام
تقدیم به کسی که بودن و نبودنش قسمتی از رویای زیبای با او بودن است...
امشب همه چیز رو به راه است
همه چیز آرام.....آرام باورت می شود...
دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یک آرامبخش"
تو نگرانم نشو !
همه چیز را یاد گرفته ام !
راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم !
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم !
تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !
یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و بی یاد تو !
یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...
و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !
تو نگرانم نشو !
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که بی تو بخندم...
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت...
یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم !
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم...
و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !
اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام...
" که چگونه.....! برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم...
و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم...
تو نگرانم نشو !!
"فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت"
بـــــرای تــــو ، بــــرای دلـــی کـه آرامـ
بـــی هــوا ، بـــی دلیـــل
دل بــســـــتـــــ !
مــــــی نویســــمـــ ،
بــــرای تــــو
بـــرای نـگـاهـــی کــه ، لـــحظــــه ای ، نــــقطه ای
به نگــاهــــی رسیـــد !
مــــی نویـــسمــــ ،
بـــرای تــــو
بـــرای دل ، بـــرای نـگــاه ،
امــا بـــرای هـــوایـمــــ
چــه کســـی خواهـــد نوشتــــــ ؟
وقـــتــــی صــــدای بـــاران
ترانــــه ی بــــرگـریــزان درخـتــــان
سکوت شبــــ و مـــــاه هـــوایـــی امــــ مــی کنـد
تـــو
بــــرای هـــوای مــــن می نـویـســــی؟
به نام آنکه برایشزنده ام و خواهم مرد!!!!
و بعد از رفتنت.....
نمیدانم چرا رفتی؟؟؟؟؟؟چرا نمیدانم؟؟؟؟؟؟
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه دلی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید و بعد از رفتنت یک قلب در دریایی ترک برداشت و بعد رفتنت رسم نوازش در خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز یا مهربانی دانه بر می داشت تمام بالهایش غرق در اندوه و غربت شد و بعد از رفتنت آسمانچشم هایم خیس غربت بود و بعد از رفتنت انگار کسی حس نکرد که من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت کسی حس نکرد من بی تو هزاران بار هر لحظه میمیرم و بعد از رفتنت دریاچه بغض کرد...کسی نفهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد یا نه!!!!و من با آن که می دانم تو هرگز یاد مرا از عبور خود نخواهی بردد هنوز آشفته چشمان زیبای تو ام....برگرد....ببین گر سرنوشت انتظار من چرا خواهد کرد....بعد رفتنت از این طوفان و پرسش و تردید کسی مرا یاری نکرد...........
و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید کنار انتظار و پاسخ سرد است و من در اوج پاییز ی ترین ویرانی یک دل میان عنصری از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا؟؟چرا ..شاید باید مثل یک شمع سوخت و منتظر شد!!!!!!!!!!!!!!!!
میشکنم... لحظه به لحظه میشکنم
غرورم را میشکنم
قلبم میشکند ومی گریم
فقط می گریم
میشکنم تا صدای شکستنم توجهی را به خود جلب کند
میگریم تا صدای گریه هایم باعث نیم نگاهی به من شود
میگریم واشک هایم روانه میشود...
مثل رود...
اما هیچگاه به پایان نمیرسد
وهیچ وقت ...وحتی به گوش کسی نمیرسد
هیچکس نمیداند برای چه میگریم
دیگر خنده های خالی از شور وگریه های مملوء از غمم من مرا به هیچ میرساند
من تهی می گردم از خوشی...و پر میشوم ازهیچ...
وزندگانی مرا هیچ یک به نفع خود میبرد
ومن...
با امتیاز هیچ بازنده میشوم
وقتی تو باشی ؛ زندگی برایم زیباست ؛ عاشقی برایم با معناست !
وقتی تو باشی ؛ قلبم بی آرزوست ، ای تنها آرزوی من در لحظه های تنهایی !
وقتی تو عزیز دلم باشی ؛ همدمم باشی ؛ سر پناهم باشی ؛ طلوع آفتاب برایم آغاز یک روز پر خاطره دیگر با تو است !
تو هستی ، برای من هستی ، تا آخرش همه هستی ام هستی !!!
حالا من هستم و یک عشق پاک در قلبم !
وقتی تو باشی ؛ عشق در وجودم همیشه زنده است ، میتپد قلبم تنها برای تو و می گذرد لحظه ها به یاد تو و می ماند برای همیشه یک عشق جاودانه در قلبهایمان !
وقتی تو گل من باشی ؛ باغچه خشگ قلبم بهاری می شود ، این دل از عطر و بوی تو پر از محبت و صفا می شود !
وقتی تو عشق من باشی ؛ این چشمها برای دیدن تو بی قرار و بی تاب می شود ، حضور تو در کنارم تنها آرزو می شود !
وقتی تو همدمم باشی ؛ دیگر تنهایی با من بیگانه می شود ، غم و غصه های دنیا در قلبم فراری می شوند !
تو باشی ؛ عزیز دلم باشی ؛ عشقم باشی ؛ دنیا برایمان بهشت همیشگی می شود !
وقتی تو باشی ؛ وقتی تو همه زندگیم باشی ، این دل فدای قلب مهربانت می شود ، چشمهایم همیشه منتظر دیدن چهره ماهت میشود !
وقتی تو باشی ؛ من نیز هستم ، زیرا تو درون قلبم هستی !
پس با من باش ای عشق جاودانه ام ؛ بیا تا با هم بخوانیم ترانه عاشقانه ام را که برای تو سروده ام !
ای تو که بی تو بودن برایم خواب همیشگی است !