عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سکالای دل و آدرس paragalaydar.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 30
:: کل نظرات : 101

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 7

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 11
:: باردید دیروز : 2
:: بازدید هفته : 13
:: بازدید ماه : 52
:: بازدید سال : 813
:: بازدید کلی : 53714

RSS

Powered By
loxblog.Com

ترپه‌ ی دل

عشق
ساعت : | بازدید : 472 | نوشته ‌شده به دست باران سیاه | ( نظرات )
دقت کن برگهای تقویم را از کجا می کَنی و مرا در صفحات باقی مانده -تنها- میگذاری …
 
دقت کن از کجا میروی … نیایم دنبالت … رد پاهایت را نگاه کن … نمانند !!
 
تیتر روزنامه های فردا بی خیالی و سر به هوایی من است و دل ِ سنگ ِ تو !
 
این روزها مونولوگ می نویسم ! نمیدانم چرا بیشتر به کارم می آید … و آرزوهایی که نیامده در دست باد تو را فریاد می زنند ! چقدر بی آبرویند ! من یاد تو میکنم …. آنها دلشان پر می کشد !
 
میگذارم اسمش را همذات پنداری با نویسنده … نویسنده کسی است که حرفهای تو را میگوید ، درست زمانی که قدرت بیانش را نداری … درست زمانی که یک دنیا واژه روی حلقت سنگینی می کند و تا بالا نیاوریشان و پشت سر هم ردیفشان نکنی ، دست از سر کچلت برمیدارند …
 
و فقط مینویسی به امیدی که -او- بخواند ، تو مینویسی -او- بخواند ، -او-های دیگران میخوانند و تا تهش را می بلعند … اما -او-ی اصلی ِ تو اصلا نمی خواند …
 
بعد بغض میکنی … میخواهی جرشان بدهی برگهای تقویم و کاغذهایی که از قلمت سیاهند … کاغذهایی که تکثیر شده … هرچقدر هم نابود کنی ، باز هست …
 
-او- بالاخره میخواند ، اما نه منظور ترا می فهمد ، نه می فهمد -او-ی نویسنده ی متن بوده ! …
 
این -او-ها کجای روزگار جا مانده اند ؟!
 
 
 
سخته بگی سخته و کسی نباشه بگه چرا؟چته؟چی سخته؟نترس من هستم
سخته سختیاتو تنهایی به دوش بکشی .
 
 
 
 سخته وقتی میدونی سختیا با بودن یکی دیگه , دیگه سختی نیست و اون نیست .
رفت
خیلی راحت رفت
صدای قلبمم نشنید صدای خورد شدنشو
شایدم چون برگای پاییزی زیر پاش بود صدا رو نشنید
شاید دلیل نشنیدنش فریاد های من بود که میگفتم نرو
 
 
 
شاید چون…….
شاید…….
تو بگو دلیلشو
دلیلی داری برای گفتن؟
برای رفتن . برای شکستن یه احساس . یه باوری که ترک برداشت…..
شاید ندونستن دلیلش برام بهتر باشه
 
 
 
شاید اگه بدونم دیگه منتظر نمونم که عقربه های ساعت بودنمو محکوم کنن
منم میرم
همونطور که از یادت رفتم
میرم تا دیگه سنگینیه بغضامو تو گلوم تحمل نکنم
تا اون همه خاطره رو به دوش نکشم . شکستم زیر این خاطره ها
 
 
 
میرم تا با بستن پلکام اون صورت پاکت بهم لبخند نزنه
میرم تا تو سکوتم صدات تو گوشم نپیچه
میرم تا انبوه گلای رز تو گلدون اتاقم لمس دستاتو برام یاد اوری نکنن
خداحافظ
برای همیشه
تا ابد …
 
 
 
چقدر سخته تو چشمای کسی که قلبتو بهش دادی و به جاش یه زخم همیشگی به دلت داده ، زل بزنی و به جای اینکه لبریز از نفرت بشی حس کنی هنوزم دیوونشی و دوستش داری
 
 
 
چقدر سخته که دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه ی وجودت له شده
 
 
 
چقدر سخته که تو خیالاتت ساعت ها باهاش حرف بزنی ولی وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی
 
 
چقدر سخته که وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه تو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز
 
 
 
 
 

برای عشقم که واسه همیشه رفت اون بالا پیش خدا

امشب هم می گذرد وباز هم تو نیستی و من نبودنت را بیشتر از همیشه احساس می کنم ٬ بیشتر از همیشه . چه روزها که در فکر عید به سر برده بودم که شاید تو بیایی ٬شاید بیایی و بشوی مرهم زخم هایی که حاصل دوری تو اند ٬ شاید بیایی !! اما نیستی ٬اما نمی آیی ٬ این روزها خیلی ها ادعای عشق می کنند ٬ نمی دانم عشقشان را باور کنم یا نه . روزی تو حرف از عشق می زدی  ومن هزاران بار آسانتر از امروز باور می کردم اما امروز به زمین و زمان مشوکم . به خودم شک دارم . نمی دانم می توانم پس از تو  دوباره عاشق شوم . نمی دانم . نمی خواهم که بدانم ٬ نمی خواهم به کسی غیر از تو فکر کنم. نمی توانم به کسی بهتر حتی بهتر از تو فکر کنم .چه می گویم مگر بهتر از تو هم وجود دارد. تو بهتر از منی ٬ بهتر از همه ی کسانی که من می شناسم و حتی بهتر از همه ی کسانی که خواهم شناخت وشاید بهتر از همه .
چرا نیستی؟ چرا نمی آیی؟ روزها وشب ها در حسرت نگاه مهربانت به سر می برم ٬ حتی زمانی که چشمانت را نگاه نمی کردم نگاهت را دوست داشتم . نگاهت را دوست داشتم زیرا مهربانی خالصی داشت . تو همیشه مهربان بودی ٬ همیشه خوب بودی ٬ همیشه خوب هستی ٬ همیشه خوب خواهی ماند .حتی اگر نباشی خوب خواهی بود .من دوستت داشتم یا نمی دانم به تو عشق می ورزیدم و تو به راستی لایق این دوست داشتن و عشق هستی ٬ دلم می خواهد باز بودنت را حس کنم .دلم می خواهد تو باشی و من بودنت را حس کنم اما امشب هم می گذرد و تو باز نیستی . همه ی شب ها می گذرند و من دلیلی برای نبودنت نمی یابم . عید هم آمد و رفت . امروز هم گذشت  و تو حتی سراغی از من نگرفتی . پس کی می آیی ؟بامن بگو چگونه نبودنت را تحمل کنم وقتی که بودنت خو گرفته بودم . نمی دانم چند روز است که نیستی ٬ نمی دانم چند ساعت از نبودنت می گذرد ومن باز سر در گمم ٬ سردر گم از رفتنت.
هیچگاه حرفی از رفتن نمی زدی ٬ هیچ وقت از دور شدن نگفته بودی ٬ آخر تو که بد قول نبودی ٬ آن همه حرف ٬ آن همه قول ٬ آن همه قرار  ٬ آن همه آرزو چه شد ؟تو رفتی و همه ی رویاهای مرا با خود بردی ٬ تورفتی ومرا در حس نبودنت تنها گذاشتی ومن هنوز به نبودنت عادت نکرده ام .هنوز صبح ها به امید صدای تو بر می خیزم و هنوز شب ها با فکر تو می خوابم ٬ زیادی خوش باورم تو دیگر نمی آیی. هیچ میدانی خیلی وقت است که بی تو من مرده ام
تقدیم به کسی که بودن و نبودنش قسمتی از رویای زیبای با او بودن است...
 
 
امشب همه چیز رو به راه است
 
 

همه چیز آرام.....آرام باورت می شود...
 
دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یک آرامبخش"
تو نگرانم نشو !
 

همه چیز را یاد گرفته ام !
راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام !
 
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم !
 

یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم !
تو نگرانم نشو !!
 
همه چیز را یاد گرفته ام !
 

یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !
 

یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و بی یاد تو !
 

یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...
 
و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !
تو نگرانم نشو !
همه چیز را یاد گرفته ام !
 
 
 

یاد گرفته ام که بی تو بخندم...
 
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت...
 

یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم !
 
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم...
و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !
 

اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام...
" که چگونه.....! برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم...
و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم...
تو نگرانم نشو !!
"فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت"
 
بـــــرای تــــو ، بــــرای دلـــی کـه آرامـ
 
بـــی هــوا ، بـــی دلیـــل
 

دل بــســـــتـــــ !
 

مــــــی نویســــمـــ ،
 
 
 


بــــرای تــــو
 

بـــرای نـگـاهـــی کــه ، لـــحظــــه ای ، نــــقطه ای
 

به نگــاهــــی رسیـــد !
 

مــــی نویـــسمــــ ،
 
 
 


بـــرای تــــو
 

بـــرای دل ، بـــرای نـگــاه ،
 
 
 


امــا بـــرای هـــوایـمــــ
 

چــه کســـی خواهـــد نوشتــــــ ؟
 

وقـــتــــی صــــدای بـــاران
 

ترانــــه ی بــــرگـریــزان درخـتــــان
 

سکوت شبــــ و مـــــاه هـــوایـــی امــــ مــی کنـد
 


تـــو
 

بــــرای هـــوای مــــن می نـویـســــی؟
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
   به نام آنکه برایشزنده ام و خواهم مرد!!!!
 
و بعد از رفتنت.....
 
                نمیدانم چرا رفتی؟؟؟؟؟؟چرا نمیدانم؟؟؟؟؟؟
 
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه دلی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید و بعد از رفتنت یک قلب در دریایی ترک برداشت و بعد رفتنت رسم نوازش در خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز یا مهربانی دانه بر می داشت تمام بالهایش غرق در اندوه و غربت شد و بعد از رفتنت آسمانچشم هایم خیس غربت بود و بعد از رفتنت انگار کسی حس نکرد که من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت کسی حس نکرد من بی تو هزاران بار هر لحظه میمیرم و بعد از رفتنت دریاچه بغض کرد...کسی نفهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد یا نه!!!!و من با آن که می دانم تو هرگز یاد مرا از عبور خود نخواهی بردد هنوز آشفته چشمان زیبای تو ام....برگرد....ببین گر سرنوشت انتظار من چرا خواهد کرد....بعد رفتنت از این طوفان و پرسش و تردید کسی مرا یاری نکرد...........
 
و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید کنار انتظار و پاسخ سرد است و من در اوج پاییز ی ترین ویرانی یک دل میان عنصری از جنس بغض کوچک یک ابر
 
نمی دانم چرا؟؟چرا ..شاید باید مثل یک شمع سوخت و منتظر شد!!!!!!!!!!!!!!!!
 
 
 
 
 
 
 
 
 
میشکنم... لحظه به لحظه میشکنم
غرورم را میشکنم
قلبم میشکند ومی گریم
فقط می گریم
میشکنم تا صدای شکستنم توجهی را به خود جلب کند
میگریم تا صدای گریه هایم باعث نیم نگاهی به من شود
میگریم واشک هایم روانه میشود...
مثل رود...
اما هیچگاه به پایان نمیرسد
وهیچ وقت ...وحتی به گوش کسی نمیرسد
هیچکس نمیداند برای چه میگریم
دیگر خنده های خالی از شور وگریه های مملوء از غمم من مرا به هیچ میرساند
من تهی می گردم از خوشی...و پر میشوم ازهیچ...
وزندگانی مرا هیچ یک به نفع خود میبرد
ومن...
با امتیاز هیچ بازنده میشوم
 
 
 
 
 
 
وقتی تو باشی ؛ زندگی برایم زیباست ؛ عاشقی برایم با معناست !
وقتی تو باشی ؛ قلبم بی آرزوست ، ای تنها آرزوی من در لحظه های تنهایی !
وقتی تو عزیز دلم باشی ؛ همدمم باشی ؛ سر پناهم باشی ؛ طلوع آفتاب برایم آغاز یک روز پر خاطره دیگر با تو است !
تو هستی ، برای من هستی ، تا آخرش همه هستی ام هستی !!!
حالا من هستم و یک عشق پاک در قلبم !
وقتی تو باشی ؛ عشق در وجودم همیشه زنده است ، میتپد قلبم تنها برای تو و می گذرد لحظه ها به یاد تو و می ماند برای همیشه یک عشق جاودانه در قلبهایمان !
وقتی تو گل من باشی ؛ باغچه خشگ قلبم بهاری می شود ، این دل از عطر و بوی تو پر از محبت و صفا می شود !
وقتی تو عشق من باشی ؛ این چشمها برای دیدن تو بی قرار و بی تاب می شود ، حضور تو در کنارم تنها آرزو می شود !
وقتی تو همدمم باشی ؛ دیگر تنهایی با من بیگانه می شود ، غم و غصه های دنیا در قلبم فراری می شوند !
تو باشی ؛ عزیز دلم باشی ؛ عشقم باشی ؛ دنیا برایمان بهشت همیشگی می شود !
وقتی تو باشی ؛ وقتی تو همه زندگیم باشی ، این دل فدای قلب مهربانت می شود ، چشمهایم همیشه منتظر دیدن چهره ماهت میشود !
وقتی تو باشی ؛ من نیز هستم ، زیرا تو درون قلبم هستی !
پس با من باش ای عشق جاودانه ام ؛ بیا تا با هم بخوانیم ترانه عاشقانه ام را که برای تو سروده ام !
ای تو که بی تو بودن برایم خواب همیشگی است !

|
امتیاز مطلب :
|
تعداد امتیازدهندگان :
|
مجموع امتیاز :


دانلود آهنگ